پارمیسپارمیس، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره

دختر نازم پارمیس

خونه دار شدن پارمیس.....

چند وقتی بود پارمیس میرفت تو گوشه های خونه یا پشت مبل هاو اسباب بازی هاشو میبرد بازی میکرد  ما هم رفتیم براش یه خونه بازی بگیریم که چشممون خورد به یک چادر مسافرتی بچه گونه که خیلی کاربردی تره هم تو خونه میتونه استفاده کنه هم اگه جنگلی جایی رفتیم ببریم که اگه خواست دخترم بخوابه راحت باشه............ . این هم یه عکس همینطوری شلوار به سر ههههههههههه   ...
22 بهمن 1392

"دختر دارم انار و به"

دختر دارم انار و به ! چادر زده کنار ده، به کس کسونش نمی دم، به همه کسونش نمی دم، به راه دورش نمی دم،   به مرد پیرش نمی دم، به بی سوادش نمی دم، به کسی می دم که کس باشه، بنده قباش اطلس باشه، سیصد تومن کیسش باشه!   روزی باشه! روزی باشه! شاه بیاد با لشگرش، خدم و حشم پشت سرش،   شاهزاده ها دور و برش، دخترم بخواد واسه پسرش، آااااایا بدم، آااااایا ندم! برگرفته از کتاب جم جمک برگ خزون (ثمینه باغچه بان) ...
20 بهمن 1392

برف بازی

         دیروز 15 بهمن مطابق با 14 ماهگی پارمیس برف خوبی تو تهران اومد ما هم با عمه و مادر بزرگ و زن عمو پارمیس رفتیم دریاچه چیتگر و حسابی برف بازی کردیم پارمیس هم با دیدن برف ها چشماش درشت شده بود و البته از ادم برفی خیلی ترسید و حسابی گریه کرد ............ پارمیس اسمونو نگاه میکرد هی میگفت ba (یعنی برف) ...
18 بهمن 1392

جوجه!

داشتیم تلویزیون میدیدم با پارمیس امروز داشت تبلیغ این کباب پز ها رو میکرد دیدم پارمیس داره ذوق میکنه با پا میکوبوند زمین بعد با دست نشون داد بهم جوجه!!!!!!!!!!!!!! . حالا مرغ تو فریزر گذاشتم اب بشه مدل جوجه براش خورد کنم اخه خیلی دوست داره جالب این که ما بهش میگفتیم جوجو پارمیس میگفت جوجه ههههههه . از دست این دختر شیطونم که همه چیز رو میفهمه اما خیلی زورش میاد حرف بزنه مگه این که هیجانی بشه یا چیزی رو که خیلی میخواد به ما بفهمونه و ما نمیفهمیمیم یه اشاره ای بهش بکنه ...
14 بهمن 1392

و اما.............

اونشب بردمش مرکز طبی دکتر گفت الرژی نمیتونه تب بده و از مدفوع نوشت رفتیم ازمایشگاه و نمونه رو دادم گفتن جواب اولیه 2 ساعت دیگه حاضر میشه و جواب کشت هم 5 روز دیگه . 12 شب شوهرم رفت جواب رو گرفت و به دکتر نشون داد کلی گلبول قرمز و سفید دفع کرده بود که گفت عفونته و سفیکسیم و او ار اس نوشت منم دارو هاشو دادم ولی باز 5 صبح بود که تبش شدید شد و اسهال زیاد خلاصه فرداش هم بردم پیشه دکتر خودش دکتر خاوری.. اون هم تایید کرد عفونیه و احتمالا شیگلا هست گفت البته سالمونلا هم میتونه باشه گفتم به قفس پرنده دست زده میتونه از اون گرفته باشه گفت صد در صد تا الان یه کم اسهالش کمتر شده و خدا رو شکر تبش هم قطع شد . ولی از ترسم تا بعد عید بهش ماست ...
14 بهمن 1392

با مخ رفتیم تو دیوار!!!

6 صبح بود که پارمیس بیدار شد و هی میخوابوندمش هی بیدار میشد تا 8 دیگه دیدم نمیخوابه ناله میکنه بلند شدیم پی پی کرد پی پی پر از بلغم بود و اون یه ذره ماستی که بهش دادم معلوم بود!!! بعد شیر بهش دادم دوباره پی پی کرد اسهال بود و بعد ار اون اسهال و بلغم همراه با خون شروع شد خودم احتمال 90 درصد میدم به خاطر الرژی به همون ماست باشه که براش تست کردیم و یه احتمال خوشبینانه  دیگه هست که اسهال خونی میکروبی باشه امروز هم دکتر خودش مطب نیست میبرم بیمارستان کودکان یه ازمایش مدفوع هم بده ببینیم میکروبی هست یا نه دل پیچه زیادی هم داره منم انقدر گریه کردم نگو اعصابم بهم ریخته اخه پارمیس یک سال و دو ماهش داره میشه فکر نمیکردم یه ذر...
7 بهمن 1392

سیب زمینی و ماست!!!

دیشب داشتم سیب زمینی سرخ میکردم برای پارمیس هم ریختم تو بشقاب تا بخوره پیش باباش نشسته بود باباییش هم بیشتر سیب زمینی ها رو میخورد بعد بهش میگفت پارمیس برو به مامان بگو بهت سیب زمینی بده پارمیس هم بشقاب به دست میومد اشپزخونه میگفت مام مام بعد بشقابو نشونم میداد یه چیزایی هم شبیه سیب زمینی میگفت منم براش میریختم تو بشقاب و بشقابو دستش میگرفت میرفت پیشه باباش و این رویه چند بار ادامه داشت   خبر ماستی!!!: دیشب سر سفره ماست بود پارمیس هم گیر داده بود هی میگفت ام ام یعنی بده بخورم از قبل هم بیسکویت مادر داده بودم میخورد چون هیچ اتفاقی نیافتاده بود و ازمایشش هم خوب بود شوهرم گفت بزار بدیم بخوره منم میگفتم نه نه ولی یه ح...
6 بهمن 1392
1